چه زود گذشت (2)
سالهاي بعد زندگي سخت تر شد ... پدر اينقدر از هر که توانست، قرض گرفت و نزول گرفت و هر روز هم عقب تر افتاد تا ورشکست گرديد....
حالا 25 سال از آن روزهاي سخت گذشته .... آن گردان بچه هر يک براي خودش کسي شده و يا دارد مي شود... وآن خانه، امروز خلوت تر از هر زماني شده است. فقط بابا مانده است و مامان... چه زود گذشت... عمر آدمي چه بي رحم است...