• وبلاگ : هزاردستان
  • يادداشت : كوير...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام
    قناعت توشه ي مردان راه است
    گدايي با قــنــاعـت پادشاه است

    من شهر يزد رو با اوصاف قنات و قنوت و قناعت مي شناختم. شما حق مطلب رو ادا نكردين.

    اي صبا با ساكنان شهر يـــــزد از ما بگو
    اي سر حق ناشناسان گوي چوگان شما

    www.narvan.parsiblog.com

    حاج آقا آروم قدمهاش رو به سمت پسر كج كرد . كنار در حسينيه ايستاده بود و به جنب و جوش جوانان كه مشغول تزئين خيابان بودند نگاه مي كرد .چقدر چهره اش معصوم بود . قبل از اينكه حاج آقا برسه جوون چند قدمي جلو آمد و سلام كرد . چه دل نشين بود نگاه پر برقش ...


    حاج امير پرسيد : اسمت چيه جوون ؟


    _ مهدي


    .

    .

    .

    .

    .

    فرخنده ميلاد با سعادت ولي عصر ( عج )‏ مبارك باد .

    چشم به راه حضور سبزت هستم .

    واقعا عظمتي دارد اين كوير ..!!

    حواست هست ؟ خوني كه در رگهاي تو جاريست باقي مانده خون همين شهداست همين شهداي گمنامي كه عصر جمعه منتظرند ولي نه منتظر پدر نه منتظر مادر يا دوستان ،شايد منتظر تو بودند كه بيايي و بفهمي چه ديني بر گردن توست تا به خود آيي ..............

    در برگ نگاه چشم به راهت هستم

    (قلبي مالامال از قنات وقنوت..) تعبير زيبايي بود. وقت كردي كتاب كوير شريعتي را بخوان كه چه زيبا شبهاي كوير سبزوار و مزينان را به تصوير كشيده است در ايام كودكي اش. من هم در شبهايي كه از دل كوير مي گذشتم تا با اتوبوس به تهران يا اروميه برسم شاعر مي شدم!