سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 
 

 

سینا :: 93/6/30:: 9:53 صبح

من زندگی می کنم حتی اگه راهمو گم کرده باشم...الهام میگیرم از کسانی که راه زندگی رو با رضایت طی کردن و حرفای خوبی واسه گفتن دارن و تو هر جمله شون یه دنیا حرفه؛  

پابلو نرودا می گوید؛

 به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر سفر نکنی ، اگر کتابی نخوانی ، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ، اگر از خودت قدردانی نکنی. 

 به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر برده‏ عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روزمرّگی را تغییر ندهی، اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. 

 تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند، دوری کنی. 

 تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی، که حداقل یک بار در تمام زندگیت ورای مصلحت‌اندیشی بروی. 

 تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی امروز زندگی را آغاز کن ! امروز مخاطره کن ! امروز کاری کن ! نگذار که به آرامی بمیری ! شادی را فراموش نکن ! 

 

 ترجمه : احمد شاملو


سینا :: 92/4/18:: 8:55 صبح

 

عقاب وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه یک صخره، به انتظار یک اتفاق می‌نشیند!

می‌دانید اتفاق چیست؟ گردبادی که از رو به رو بیاید!

عقاب به محض اینکه آمدن گردباد را حس کرد، بال‌های خود را می‌گشاید و اجازه می‌دهد باد او را با خود بلند کند.

به محض اینکه طوفان قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده بلند پرواز، سر خود را به سوی آسمان بلند می‌کند و عمود بر طوفان می‌ایستد و مانند گلوله توپی، به سمت بالا پرتاب می‌شود.

او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج می‌گیرد تا به ارتفاع مورد نظر برسد و آنگاه با چرخش خود به سوی قله مورد نظر، در بالاترین نقطه کوهستان مأوا می‌گزیند.

شجاعانه‌ترین منظره در جهان، دیدن مردی است که با ناملایمات و بدبیاری‌ها در می ستیزد. «سنکا»

خوب به شیوه عقاب برای بالا رفتن دقت کنید. او منتظر حادثه می‌ماند، حادثه ای که برای مرغ‌های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می‌نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد به نفع خود استفاده کند.

وقتی طوفان از راه می‌رسد، عقاب به جای زانوی غم بغل گرفتن و در کنج سنگ‌ها پناه گرفتن، جشن می‌گیرد و خود را به بالاترین نقطه وزش باد می رساندو از آنجا، سنگین‌ترین ضربه های گردباد را به نفع خود بکار می‌گیرد؛ عقاب از نیروی مهاجم به نفع خویش استفاده می‌کند.

او نه تنها از نیروی مخالف نمی‌هراسد، بلکه منتظر آن نیز می‌نشیند چرا که می‌داند این انرژی پنهان در نیروی مخالف است که می‌تواند او را به فضای بالا پرتاب کند.

برای روزهایی که راه نجاتت یاد گرفتن بلند پروازی از عقاب است.

برگرفته از کتاب : قصه‌هایی برای از بین بردن غصه‌ها – مسعود لعلی

پیوست یا مقدمه من بعد از یکسال!؛ خیلی وقتا...یعنی خیلی خیلی وقتا ها!!! آدم دیگه حس نوشتن نداره البته این با ذات وبلاگنویسی در تضاده! اینو نشون میده که روحت تهی شده و درد بی محتوایی جانت را ازار میده! دوست دارم که بیشتر مطالعه داشته باشم تو این گیر و دار زندگی و روز مرگی و اگه نوشته خوبی هم نظرمو جلب کرد مطلب بنویسم و از اون وام بگیرم! 

این مطلب که در ادامه میاد رو من به عینه میتونم بگم که میخواد بگه زندگی یک مبارزه است یک ریسک و... اینجاست که باید درس و گرفت و باشهامت زندگی کرد. 

 

 


سینا :: 91/1/9:: 8:17 صبح

کمی اعصاب داشته باش...به خودت مسلط باش...چرا دائما و زود از کوره در می ری؟

با داد و فریاد که چیزی درست نمیشه...همیشه هم نتیجه عکس گرفتی...و بازهم...

ای بابا...چرا خودت اینقدر درگیر حاشیه ها می کنی؟

کمی سیاست داشته باش...

به موقع فکر کن...به موقع عمل کن!

به موقع نرمش و به موقع اگه لازم بود قاطعیت! اما نه عصبانیت و داد و بیداد بی جا!

این درست شرایط آدما با هم فرق میکنه از بدو تولد...اما این دلیل نمی شه ادم به بی راهه بره...

میدونم...میدونم کار سختیه...اما یک مسیر کوتاه زندگی و عمر آدمی که باید طی بشه...

نباید عبث و بیفایده باشه...

 


سینا :: 91/1/9:: 8:16 صبح

 خدایا...این لحظات آغازین سال نو...و دعای سال نو...از تو یه چیز بزرگ میخوام!

تغییر!

دوست دارم تغییر کنم...تغییر به حال احسن از حال نااحوالم...

خدایا! یا محول حول! یاری ام ده در این آغازین سال نو...

راه بسوی تعالی و انسانیت گام برداریم ...و هر روز نسبت به روز قبل آدم تر شویم!

 


<      1   2      


یادداشتهای پیشین

شجاعت
سندروم اردک چیست؟
حرکت رو به جلو
لحظه هایی که میگذرند
سال 95...بدترین سال عمر
خواب بابا
روز تولد
که ده ساله شدم اینجا
سال پر مشغله
مملکت جوگیر!
به آرامی آغاز به مردن می‏کنی! اگر...
عقاب و گردباد
کله داغ!
تغییر!
[عناوین آرشیوشده]


 

:: RSS ::
::ارتباط زنده با نویسندگان ::
::لوگوی هزاردستان::
هزاردستان
:: نویسندگان هزاردستان::
هزاردستان
مدیر وبلاگ : سینا[171]
نویسندگان وبلاگ :
ققنوس[6]
راز همیشگی[10]

شروع این وبلاگ شهریور ۱۳۸۴ دوران دانشجویی در شهر کویری یزد، یادش بخیر
::فال حافظ::
اول نیت کرده بعد کلیک کنید

::لوگوی دوستان::
      

  
::لینک دوستان::
پردیس
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
بندیر
همسفر مهتاب
شیدایی
سنگ صبور
حسام سرا
نگاهی به زندگی
آبدارچی
به وسعت دنیا

راز سرگذشت من
راز دل
بوی یاس
هواخاه توام جانا
بیا دریا شویم
توکای شهر خاموش
عباس میرزایی
مهندس موبایل
بازی
کجا چرا کجا
سیب
خاطراتچی
یک فنجان چای داغ
یک خراسانی
گالری استاد فرشچیان
بلاگ
قاصدک شیرین
جناب کارگردان
سکوت سرد
مسافر...
لحظه ها خاطره اند
منطقه ی 51
نبض ؛ فتو بلاگ
هفتادو تار
مبلغ دینی
یک خراسانی


::پیوندهای روزانه::
این صدا،همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد ماند! [1575]
درباره کنسرت دختر و پدر: مصاحبه با مژگان شجریان [1903]
دانلود فونت نستعلیق برای ویندوز ایکس پی [257]
دانلود مناجات ربنا و تلاوت قران استاد شجریان [7863]
قطعه فیلمی زیبا از هم آوایی همایون و استاد [886]
بنام پدر [1028]
آهنگ قدیمی عشق پیری شجریان با لهجه مشهدی [3788]
پاسخ شجریان به پرسشهای شما [733]
نه!..اینجا خانه من است! [294]
دست کارگردان 300درد نکند!! [293]
ازدواج یعنی این!! [383]
پخش زنده از حرم امام رضا(ع) [334]
[آرشیو(12)]
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
     
Search Engine Optimization