من به وصل رسیدم!.. البته وصلی با خاطراتم که رنگ واقعیت نداره!! میخوام که به درد خودم بسوزم... میخوام باخودم باشم.. از خودم بگم... میخوام با خاطراتم باشم ...میخوام تو رویاهام باشم ..اینکه دوست و آشنا میان ازم خرده میگیرند..که این عشق مجازی که هنوز به واقعیت نپیوسته..این اوهامی که من در اون غوطه ورم ..و آیه میارن و میگن این یه افکار عنکبوتیه !!!..دیگه واسم مهم نیست چی فکر میکنند...آره من بعد ازین میخوام فقط واسه دل خودم بنویسم..حالا اصلامهم نیست مخاطب کی و چه کسی باشه... بیام مطلب بندازمو.. راوی روایات و احادیث و حکایات دیگران بشم ...ویا اینکه خودمو به آب و آتیش بزنم وبلاگم برگزیده بشه یا منتخب !!!..میخوام که فقط حکایت درونی خودمو بنویسم و کمی بیشتر فکر کنم ..لااقلش اینو قبول دارم که یکساعت فکر کردن به احوال و دل خویش برتر از هفتاد ساعت عبادت کردنه مهم اینه که با این نوشتن ها به یه آرامش درونی برسم ..آره ..میخوام که با عشق خیالیم با الهه نازی که می پرستمش !! که از دستم گله منده حرف بزنم الهه ناز من الهه تنهایی من!:منو ببخش اگه با همه سنگدلی وارد حریم تنهایی ات شده ام .........هیچو قت خودمو نمی بخشم میدونی که تا پاسی از شب به یادت خواب به چشمم نمیاد...این هیاهوی دورنی صبرو قرار منو برده.......خدا نکنه این علا قه از روی هوس باشه و عشق تو یه سراب! ولی بی گمان نیست.. چون تو توی تموم لحظات من موج میزنی..هر لحظه و هر جا احساست میکنم هرچند به ظاهر دوری... امابدون!.. تا به این سن و سال و تا این حد مستاصل و ناتوان نبودم...حیرانم که چگونه خودمو تو حرف حرف کلماتت یافتم!!.بدون اینکه دیده باشم یا از نزدیک لمست کرده باشمت..میدونم.. بقدری جفا و نامهربانی دیدی که حرفای منو باور نداری...شاید باورت نشه زدم زیر گریه!!! البته به بدترین شکل ممکن یعنی یه گریه بی صدا ! اونطوری که همه سنگینی احساسمو میریزم تو دلم...منو ببخش اگه ساده انگارانه با تو برخورد کردم ...این جا بود که گفتم چرا و با چه جسارتی احساسات پاکتو به بازی گرفتم ...منو ببخش هرچند که من خودمو اصلا قابل بخشش نمیدونم..و منتظر یه اشارتم که خودمو که بی جهت آویزه قلب پاک و معصو مت کردم محو کنم ..به همون سادگی که تو لونه دلت جا خوش کردم...و بی رحمانه باکشتی دلم تو دریای وجودت لنگر انداخته ام... و همون بهتر که برم به درد و غم خودم بسوزمو بسازم ..غمی که قبل آشنایی با تو همدمم بوده و هست...هرچند که دیگه ازش خسته امو بیزاری میجویم...