این اولین مطلبی که درباره سینما مینویسم، البته نه اینکه زیاد سر در بیارم نه! ولی بعضی چیزها تو بعضی موارد واقعا بدجوری به چشم میزنند! و تابلو اند. من البته الان فیلمهای روز دنیا رو دیده و ندیده که با او موقعهها، یعنی پنجاه شصت سال پیش که مقایسه میکنم، واقعا به این نتجه میرسم که فیلمهایی که اون موقع ساخته میشد بیشتر از فکر و نوآوری و منطق و هنر بهره می برد، نه الان که تکیه بیشتر فیلمها برپایه اکشن و جلوههای ویژه است و اساسشون خیال پردازنه و پوچ! اصلا شاید هم زائقه ما آدما فرق کرده نمیدونم؟!
دیشب فیلم بسیار زیبایی رو دیدم از آلفرد هیچکاک،شما هم حتما اسم آلفر هیچکاک و زیاد شنیدید،اینکه کارگردان بسیار چیره دستی که از خودش آثار ماندگار زیادی بر جای گذاشت...
نام این فیلم سرگیجه بود که همون پنجاه سال پیش ساخته شده بود به طور کاملا متفاوت یک داستان جنایی رو در قالب یک ماهیت روانی و روان پریشی و بطور کاملا استادانه نشون میداد که البته توضیحات کارشناس برنامه قبل از نمایش فیلم بسیار جالب توجه بود...من که فیلم رو دیدم واقعا تا آخر فیلم گیج میزدم! اصلا داستان چیه؟! بعد که آخرای داستان شد، فهمیدم موضوع صدو هشتاد درجه با ذهنیت من متفاوته!
نوع نورپردازی، حرکت دوربین نو قرار گیری اشیا هم واسه خودش کلاس خاصی داشت...البته این فیلمو میگن اوج شاهکار هنری هیچکاک بوده...
خلاصه فیلم از زبان خودم! : مردی متمولی که میخواد زنشو به قتل برسونه، طی یه نقشه شوم زنی دیگه ای رو که اجیر کرده نقش زنش به عنوان یک زن روان پریش معرفی میکنه به یک کارآگاه کارکشته بازنشته که مبتلا به سرگیجه!است، که زنم (البته اون زنی که نقش بازی میکنه) هواشو داشته باش تا خودشو نکشه، طی این داستان این مرد از گیجی کاراگاه که از بلندی سرش گیج میرفته سواستفاده میکنه و ...زنی که نقش زن اصلی بازی میکرده به ظاهر خودشو در حضور کاراگاه گیج، میکشه ولی اما اون مرد، زن واقعیاش رو جای زنه که به ظاهر خودکشی کرده، میکشه و وانمود میکنه که خودکشی کرده!!
ای بابا منم گیج شدم! اصلا نفهمیدم چی میگم! حالا اگه دوست داری چیزی از فیلم بفهمید، خودتون برید ببینید، اصلا به من چه!؟