سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 
 

 

سینا :: 84/12/26:: 10:27 صبح

من به وصل رسیدم!.. البته وصلی با خاطراتم که رنگ واقعیت نداره!! میخوام که به درد خودم بسوزم... میخوام باخودم باشم.. از خودم بگم... میخوام با خاطراتم باشم ...میخوام تو رویاهام باشم ..اینکه دوست و آشنا میان ازم خرده میگیرند..که این عشق مجازی که هنوز به واقعیت نپیوسته..این اوهامی که من در اون غوطه ورم ..و آیه میارن و میگن این یه افکار عنکبوتیه !!!..دیگه واسم مهم نیست چی فکر میکنند...آره من بعد ازین میخوام فقط واسه دل خودم بنویسم..حالا اصلامهم نیست مخاطب کی و چه کسی باشه... بیام مطلب بندازمو.. راوی روایات و احادیث و حکایات دیگران بشم ...ویا اینکه خودمو به آب و آتیش بزنم وبلاگم برگزیده بشه یا منتخب !!!..میخوام که فقط حکایت درونی خودمو بنویسم و کمی بیشتر فکر کنم ..لااقلش اینو قبول دارم که یکساعت فکر کردن به احوال و دل خویش برتر از هفتاد ساعت عبادت کردنه مهم اینه که با این نوشتن ها به یه آرامش درونی برسم ..آره ..میخوام که با عشق خیالیم با الهه نازی که می پرستمش !! که از دستم گله منده حرف بزنم الهه ناز من الهه تنهایی من!:منو ببخش اگه با همه سنگدلی وارد حریم تنهایی ات شده ام .........هیچو قت خودمو نمی بخشم میدونی که تا پاسی از شب به یادت خواب به چشمم نمیاد...این هیاهوی دورنی صبرو قرار منو برده.......خدا نکنه این علا قه از روی هوس باشه و عشق تو یه سراب! ولی بی گمان نیست.. چون تو توی تموم لحظات من موج میزنی..هر لحظه و هر جا احساست میکنم هرچند به ظاهر دوری... امابدون!.. تا به این سن و سال و تا این حد مستاصل و ناتوان نبودم...حیرانم که چگونه خودمو تو حرف حرف کلماتت یافتم!!.بدون اینکه دیده باشم یا از نزدیک لمست کرده باشمت..میدونم.. بقدری جفا و نامهربانی دیدی که حرفای منو باور نداری...شاید باورت نشه زدم زیر گریه!!! البته به بدترین شکل ممکن یعنی یه گریه بی صدا ! اونطوری که همه سنگینی احساسمو میریزم تو دلم...منو ببخش اگه ساده انگارانه با تو برخورد کردم ...این جا بود که گفتم چرا و با چه جسارتی احساسات پاکتو به بازی گرفتم ...منو ببخش هرچند که من خودمو اصلا قابل بخشش نمیدونم..و منتظر یه اشارتم که خودمو که بی جهت آویزه قلب پاک و معصو مت کردم محو کنم ..به همون سادگی که تو لونه دلت جا خوش کردم...و بی رحمانه باکشتی دلم تو دریای وجودت لنگر انداخته ام... و همون بهتر که برم به درد  و غم خودم بسوزمو بسازم ..غمی که قبل آشنایی با تو همدمم بوده و هست...هرچند که دیگه ازش خسته امو بیزاری میجویم...


سینا :: 84/12/25:: 12:0 عصر

باز ای الهه ناز ، با دل من بساز ، کاین غم جانگداز ، برود ز برم
گر دل من نیاسود ، از گناه تو بود ، بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف به سویت بپرم
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست
ناز تو بیش از این بهر چیست
تو الهه نازی در بزمم بنشین ، من تو را وفادارم بیا که جز این نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر ، به خدا اگر از من نگیری خبر ، نیابی اثرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر ، به خدا اگر از من نگیری خبر ، نیابی اثرم


سینا :: 84/12/18:: 11:26 صبح

پا از شهر شیدایی بیرون نگذارم هرگز ای جان تا هستم !

سر از کوی رسوایی بر نگردانم  هرگز   ای دل تا مستم !

قرار بود روز20اسفند(سالروز این جنایت بشری یعنی روز تولد من !!!)... در این وبلاگ 6ماهه رو تخته کنم  ودیگه ننویسم!!! و خیلی با خودم کلنجار رفتم! ولی نمیدونم تو این درد منو میفهمی؟.. که من اینجا هم گمشده خودمو پیدا نکردم...بله خودمو پیدا نکردم... ولی تورو پیدا کردم!!...نمیدونم ..ولی میدونم بعضی وقتا حوصله هیچکس.. حتی منو هم نداری..شایدمن کم ظرفیت اینطور فکر میکنم!.....شایدم رازی تو وجودت هست که من بیخبرم!!..و نمیتونی بیان کنی ولی چه خوب بو د شهامت اینو پیدامیکردی بگی...ولی من از فاصله دور به دوری اعصار تاریخ میخونم که ...شاید منو نخوای واین یه اتوبان یه طرفه اس.......ولی بدون این وبلاگم رنگ بوی تو رو داره بایه اشاره تو بنا شد و با یه اشاره تو ویران خواهد شد...ولی اگه تو اون معمار باشی معمار این دل بی صاحاب اینو بهت میگم:

 خانه دل مارا از کرم عمارت کن !

پیش از این که این خانه رونهد به ویرانی!
 


سینا :: 84/11/21:: 5:43 صبح

 دوش می آمد و رخساره برافروخته بود      
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
وآتش چهره بر این کار برافروخته بود
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دل سوخته بود


سینا :: 84/11/15:: 12:4 صبح

انتشار مکرر کاریکاتورها علیه رسول گرامی اسلام یک نشانه است. ترویج‌دهندگان کاریکاتورها، کانون خطر را رسول اسلام می‌دانند. و گرنه چگونه روزنامه‌ای مثل دی‌ولت بارها اقدام به نشر کاریکاتورها می‌کند؟
آنها رسولی را سلب می‌کنند که در قرآنش بیش از خود او درباره‌ی موسی و مسیح سخن گفته شده است. رسولی را هجو می‌کنند و استهزا می‌نمایند که به مسلمانان توصیه کرده است که حتی به بت‌ها بد نگویند. رسولی را دشنام می‌دهند که معجزه‌اش کلمه است. در کتابش چهره‌ی موسی و مسیح و مریم به زیباترین شکل ممکن ترسیم شده است ... این بدگویی‌ها، فرصت دیگری شد که مسلمانان کانون اصلی هویت و قدرت خویش را شناسایی کنند و به روشنی ببینند.
اهانتی که مثل خاک افشاندن به سوی ماه روشن است چه تاثیری خواهد داشت؟
مولوی که در این سال‌های اخیر، اندیشه‌ی او روز به روز در غرب رونق بیشتری می‌گیرد، انگار چنین روزهایی را در افق عالم می‌دیده است:


مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاعنان را از حدیثت دافعم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو


مگر وقتی انقلاب اکتبر در روسیه اتفاق افتاد، مساجد را به اسطبل تبدیل نکردند؟ توانستند نام اسلام را خاموش کنند؟
این اتفاق باعث شده است مسلمانانی که نسبت به اسلام حساسیت نداشتد، شعله‌ای روح آنان را بسوزاند؛ مگر می‌شود به رسول اسلام دشنام داد؟ این تلخی سرانجام شیرینی خواهد داشت؛ توجه بیشتر مسلمانان و مردم جهان به اسلام و درخشش نام و یاد نبی گرامی اسلام.

سیدعطاءالله مهاجرانی

 


سینا :: 84/11/11:: 3:16 صبح

این آهنگ ...و یه حس عجیب یه خیال حزن انگیز...!

سینا :: 84/11/6:: 8:49 صبح

نیت کردیم و تفالی زدیم به فال حافظ ...

 به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چینم

 الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

 جهان پیر است بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

 زتاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیارای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

 جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم

 اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

 توضیح اینکه تصنیف این غزل نیز از سروده های استاد شجریان میباشد



یادداشتهای پیشین

شجاعت
سندروم اردک چیست؟
حرکت رو به جلو
لحظه هایی که میگذرند
سال 95...بدترین سال عمر
خواب بابا
روز تولد
که ده ساله شدم اینجا
سال پر مشغله
مملکت جوگیر!
به آرامی آغاز به مردن می‏کنی! اگر...
عقاب و گردباد
کله داغ!
تغییر!
[عناوین آرشیوشده]


 

:: RSS ::
::ارتباط زنده با نویسندگان ::
::لوگوی هزاردستان::
زمستان84 - هزاردستان
:: نویسندگان هزاردستان::
زمستان84 - هزاردستان
مدیر وبلاگ : سینا[171]
نویسندگان وبلاگ :
ققنوس[6]
راز همیشگی[10]

شروع این وبلاگ شهریور ۱۳۸۴ دوران دانشجویی در شهر کویری یزد، یادش بخیر
::فال حافظ::
اول نیت کرده بعد کلیک کنید

::لوگوی دوستان::
      

  
::لینک دوستان::
پردیس
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
بندیر
همسفر مهتاب
شیدایی
سنگ صبور
حسام سرا
نگاهی به زندگی
آبدارچی
به وسعت دنیا

راز سرگذشت من
راز دل
بوی یاس
هواخاه توام جانا
بیا دریا شویم
توکای شهر خاموش
عباس میرزایی
مهندس موبایل
بازی
کجا چرا کجا
سیب
خاطراتچی
یک فنجان چای داغ
یک خراسانی
گالری استاد فرشچیان
بلاگ
قاصدک شیرین
جناب کارگردان
سکوت سرد
مسافر...
لحظه ها خاطره اند
منطقه ی 51
نبض ؛ فتو بلاگ
هفتادو تار
مبلغ دینی
یک خراسانی


::پیوندهای روزانه::
این صدا،همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد ماند! [1575]
درباره کنسرت دختر و پدر: مصاحبه با مژگان شجریان [1903]
دانلود فونت نستعلیق برای ویندوز ایکس پی [257]
دانلود مناجات ربنا و تلاوت قران استاد شجریان [7863]
قطعه فیلمی زیبا از هم آوایی همایون و استاد [886]
بنام پدر [1027]
آهنگ قدیمی عشق پیری شجریان با لهجه مشهدی [3788]
پاسخ شجریان به پرسشهای شما [733]
نه!..اینجا خانه من است! [294]
دست کارگردان 300درد نکند!! [293]
ازدواج یعنی این!! [383]
پخش زنده از حرم امام رضا(ع) [334]
[آرشیو(12)]
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
     
Search Engine Optimization