سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 
 

 

سینا :: 85/2/21:: 9:13 صبح

ناله ای در شب اثر زنده یاد مهدی سهیلی

ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
 وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
از نور تو مهتاب فلک آینه پوشست
وز بوی تو هر غنچه و گل عطر فروشست
 دریا به تمنای تو در جوش و خروشست
 عکس تو به هر آب فند چشمه نوشست
خود دیده بود آینه ی حق نگر
دانی تو که در راه وصالت چه کشیدم
چون تشنه ی گرمازده ی خسته دویدم
بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم
آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم
ام به طلب سوخت همه بال و پر من
غم نیست کسی را که دلش سوی خدا بود
در خلوت خود شب همه شب مست دعا بود
جانش به درخشندگی آینه ها بود
 بیچاره اسیری که گرفتار طلا بود
گوید که بود آتش من سیم و زر من
هر جا نگرم یار تویی جز تو کسی نیست
از غم نفسم سوخت ولی همنفسی نیست
بی نغمه ی تو باغ جهان جز قفسی نیست
غیر از تو به فریاد کسان دادرسی نیست
ای دوست تویی دادرس و دادگر من
محروم کسی کز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
 آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه آیات خدا بود و ندانست
ای وای اگر نفس شود راهبر من
هر پل که مرا از تو جدا کرد شکستم
هر رشته نه پیوند تو را داشت گسستم
آن در که نشد غرفه ی دیدار تو بستم
صد شکر که از باده ی توحید تو مستم
هرگز نرود مستی این می ز سر من
راه تو مرا از ره بیگانه جدا کرد
یاد تو مرا از غم بیهوده رها کرد
عشق تو مرا شاعر انگشت نما کرد
گفتم به همه خلق که این طرفه خدا کرد
بی لطف توکاری نرود از هنر من
من بی کسم و جز تو خدایی که ندارم
گر از سر کویت بروم رو به که آرم
بر خاک درت گریه کنان سر بگذارم
خواهم که به آمرزش تو جان بسپارم
اینست دعای شب و ذکر سحر من
 

 

 


سینا :: 85/2/6:: 10:57 صبح

آن پریشان حالی و شبهای دراز و غم دل...

همه در سایه گیسوی نگار آخر شد ...

باور نیست ز بدعهدی ایام هنوز ...

غصه ی قصه که در دولت یار آخر شد...


سینا :: 85/1/26:: 8:49 عصر

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد...


سینا :: 85/1/18:: 9:51 صبح

BEST HUMAN

انسانیت صفتی است برای انسان که در خون و رگها و در باطن او بایستی وجود داشته باشد نه خریدنی است و نه پیدا کردنی بلکه بایستی در ذات او وجود داشته باشد خداوند متعال تمامی انسانها را با درک کامل انسانیت آفرید ولی متاسفانه این انسانها که مورد اغفال شیطان قرار گرفتند و راهی را برگزیدند که در پایان  راه جز شرمندگی و پریشانی خاطر چیزی نصیب آنها نمی گرداند و زمانی از خواب غفلت بیدار می گردند که دیگر نه راهی و نه وقتی برای جبران مافات میباشد . انسانیت یعنی کمک به هم نوع یعنی دوست داشتن هم نوع یعنی یاری دادن هم نوع در روزهای سخت .... انسانیت در چیزی خلاصه نمی گردد اثبات انسانیت انسانها به دست دیگران است نه شخص خودمان ، بایستی دید دیگران در مورد انسانیت شما چه میگویند ؟

خداوند متعال : من بشری را از گل و خاک می آفرینم ، آنگاه که آفرینش او به اتمام رسید ، و روح در او دمیدم ، برای او سجده کنید فرشتگان همه سجده کردند مگر ابلیس که حسادت او را فرا گرفت .

شیطان بر آدم علیه السلام به جهت خلقت او از خاک ، فخر فروخت ، و با تکیه به اصل خود که از آتش است ، دچار تعصب و غرور شد .

پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصب ها و سر سلسه متکبران است ، که اساس عصبیت را بنا نهاد ، و بر لباس کبریای و عظمت با خدا در افتاد و لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن در آورد ، آیا نمی نگرید که خدا بخاطر خود بزرگ بینی ، او را کوچک ساخت ؟ و به جهت بلند پروازی او را پست خوار گردانید ؟ پس او را در دنیا طرد شده و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیا فرمود .

خداوند متعال اگر اراده میکرد آدم را از نوری که چشمها را خیره کند ، و زیبایش عقلها را مبهوت سازد و عطر پاکیزگی اش حس بویائی را تسخیر کند می آفرید ، اگر چنین میکرد ، گردنها در برابر آدم فروتنی میکردند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم آسان بود ، اما خداوند و مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارندآزمایش میکند تا بد و خوب تمیز داده شود ، و تکبر و خود پسندی را از آنها بزداید ، و خود بزرگ بینی را از آنان دور کند ، دوستان عزیز مبادا شیاطین شما را به بیماری خود مبتلا سازند و با ندای خود شما را به حرکت در آورند و با لشگرهای پیاده و سواره خود بر شما بتازند .

کبر و خودپسندی چیزی است که قلبها ی مبتکران را همانند کرده تا قرنها به تضاد و خونریزی گذراندند و سینه ها از کینه تنگی گرفت .

آگاه باشید ! زنهار!زنهار! از پیروی و فرمانبری سران و بزرگنتان ، آنان که به اصل و حسب خود می نازند و خود را بالاتر از آنچه که هستند می پندارند ، کارهای نادرست را بخدا نسبت می دهند ، و نعمتهای گسترده خدا را انکار میکنند ، تا با خواسته های پروردگاری مبارزه کنند ، و نعمتهای او را نادیده انگارند .

آنان شالوده تعصب جاهلی ، و ستون های فتنه ، و شمشیرهای تفاخر جاهلیت هستند .

پس از خدا پروا کنید و با نعمت های خد دادی درگیر نشوید ، و به فضل و بخشش او حسادت نورزید و از فرومایگان اطاعت نکنید ،آنان که تیرگی شان را با صفای خود نوشیدند و بیماریشان را با سلامت خود در هم آمیخته اید ، و باطل آنان را با حق خویش مخلوط کرده اید ، در حالی که آنان ریشه همه فسق ها و انحرافات و همراه انواع گناهانند .


سینا :: 85/1/17:: 9:12 صبح

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است...

سینا :: 85/1/13:: 2:50 صبح

این ساعات و لحظات چه حالی میکنم با این گلپونه های مرحوم ایرج بسطامی...بارها و بار ها گوشش میدم..این شب بیداری ها.. این پریشان حالی ها...نمیدونم شاید روز و حالم و این تنهایی بی حدی هست که احساس میکنم...نمیدونم ..ولی مینویسم که شاید باز کمی سبک تر بشم...من مو ندم تو خودم و خودم...بار چندمی که اینجا از طرف خودم و برخی از عزیزان تهدید به بستن و تعطیلی میشه!..شاید باخودتون بگید..بابا این ادا اصول دیگه چیه دیگه از خودت درمیاری؟..راستی راستی مخت تاب داره ها!...نه من مخم تاب نداره!..ولی بخدا خسته شده ام..خیلی دلسرد شده ام.. دیگه تاب ندارم دیگه خالی شده ام دیگه تمام شده ام ..تا دهنمونو باز میکنیم یکی میکوبه تو دهنم..تا حرفی میزنم منو محکوم میکنند. اینقد جلو پات سنگ میندازن ..اینقد پشتتو خالی میکنند که باید قید زنده بودنتم بزنی... حرف از عشق و خواست درونی  بزنی که هیچ.. تو نطفه خفت میکنند!!...حتی این عزیزان عزیز تر از جان!...فکر میکنند همه این کاراشون واسه دل سوزی منه...من دلسوز نمیخوام ...من حامی نمیخوام..دست از سرم بردارید!!...من که ازتون میگذرم ان شالا خداهم ازتون بگذره!..ولی بدونن که دیگه حوصله هیچ کدومشونو ندارم ..از دست همتون خسته ام..بدونن و بدونید من اینجا میمونم و حرفامو رک و پوست کنده میزنم!!!....و به این اطمینان رسیدم که اینجا تنها مامن تنهایی منه اینجا اخر خط منه اینجا تنها هستی من در این دنیای نیستیه!چرا تعطیلش کنم ؟ اینجا رو ول کنم کجا رو دارم که برم؟ شما بگید جایی بهتر از اینجا سراغ دارید؟..نه من اینجا میونم ..هرچند  اگه همزبونی نباشه...حتی کسی درد منو نفهمه ..نه من مینوسم تا جاییکه که باشم!

من مانده ام تنهای تنها...

من مانده ام تنها میان سیل غمها...

گلپونه ها نامهربانی آتشم زد...

گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد..

میخواهمت چون تا سحرگاهان بخوانم..

افسرده ام  دیوانه ام آزرده جانم..

گلپونه وحشی دشت امیدم وقت سحر شد

خاموشی شب و رفت و فردایی دگر شد

 


سینا :: 85/1/10:: 1:59 صبح

امشب شب شهادت امام رضا بود ومن ساعت 8شب بود که به اطراف حرم رفتم ..خیابان طبرسی و خیابان شیرازی(بالا خیابان)..وای چه خبر بود گفتم دوربین دیجیتالی وردارمو چند تا عکس شکاری بندازم البته من زیاد حرفه ای نیستم ...ولی چیزی که بیشتر از هر چیز نظر منو جلب کرد عزاداری پر شور و حال زایرین آذری بود که واقعا منو مجذوب خودش کرده بود(مخصوصا این چماق بدستاشون).....اینم چند تا عکس نا قابل...

 

 

 

 

 

 


سینا :: 84/12/26:: 10:27 صبح

من به وصل رسیدم!.. البته وصلی با خاطراتم که رنگ واقعیت نداره!! میخوام که به درد خودم بسوزم... میخوام باخودم باشم.. از خودم بگم... میخوام با خاطراتم باشم ...میخوام تو رویاهام باشم ..اینکه دوست و آشنا میان ازم خرده میگیرند..که این عشق مجازی که هنوز به واقعیت نپیوسته..این اوهامی که من در اون غوطه ورم ..و آیه میارن و میگن این یه افکار عنکبوتیه !!!..دیگه واسم مهم نیست چی فکر میکنند...آره من بعد ازین میخوام فقط واسه دل خودم بنویسم..حالا اصلامهم نیست مخاطب کی و چه کسی باشه... بیام مطلب بندازمو.. راوی روایات و احادیث و حکایات دیگران بشم ...ویا اینکه خودمو به آب و آتیش بزنم وبلاگم برگزیده بشه یا منتخب !!!..میخوام که فقط حکایت درونی خودمو بنویسم و کمی بیشتر فکر کنم ..لااقلش اینو قبول دارم که یکساعت فکر کردن به احوال و دل خویش برتر از هفتاد ساعت عبادت کردنه مهم اینه که با این نوشتن ها به یه آرامش درونی برسم ..آره ..میخوام که با عشق خیالیم با الهه نازی که می پرستمش !! که از دستم گله منده حرف بزنم الهه ناز من الهه تنهایی من!:منو ببخش اگه با همه سنگدلی وارد حریم تنهایی ات شده ام .........هیچو قت خودمو نمی بخشم میدونی که تا پاسی از شب به یادت خواب به چشمم نمیاد...این هیاهوی دورنی صبرو قرار منو برده.......خدا نکنه این علا قه از روی هوس باشه و عشق تو یه سراب! ولی بی گمان نیست.. چون تو توی تموم لحظات من موج میزنی..هر لحظه و هر جا احساست میکنم هرچند به ظاهر دوری... امابدون!.. تا به این سن و سال و تا این حد مستاصل و ناتوان نبودم...حیرانم که چگونه خودمو تو حرف حرف کلماتت یافتم!!.بدون اینکه دیده باشم یا از نزدیک لمست کرده باشمت..میدونم.. بقدری جفا و نامهربانی دیدی که حرفای منو باور نداری...شاید باورت نشه زدم زیر گریه!!! البته به بدترین شکل ممکن یعنی یه گریه بی صدا ! اونطوری که همه سنگینی احساسمو میریزم تو دلم...منو ببخش اگه ساده انگارانه با تو برخورد کردم ...این جا بود که گفتم چرا و با چه جسارتی احساسات پاکتو به بازی گرفتم ...منو ببخش هرچند که من خودمو اصلا قابل بخشش نمیدونم..و منتظر یه اشارتم که خودمو که بی جهت آویزه قلب پاک و معصو مت کردم محو کنم ..به همون سادگی که تو لونه دلت جا خوش کردم...و بی رحمانه باکشتی دلم تو دریای وجودت لنگر انداخته ام... و همون بهتر که برم به درد  و غم خودم بسوزمو بسازم ..غمی که قبل آشنایی با تو همدمم بوده و هست...هرچند که دیگه ازش خسته امو بیزاری میجویم...


سینا :: 84/12/25:: 12:0 عصر

باز ای الهه ناز ، با دل من بساز ، کاین غم جانگداز ، برود ز برم
گر دل من نیاسود ، از گناه تو بود ، بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف به سویت بپرم
آن که او به غمت دل بندد چون من کیست
ناز تو بیش از این بهر چیست
تو الهه نازی در بزمم بنشین ، من تو را وفادارم بیا که جز این نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر ، به خدا اگر از من نگیری خبر ، نیابی اثرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر ، به خدا اگر از من نگیری خبر ، نیابی اثرم


سینا :: 84/8/1:: 12:17 عصر

1_دیروز بحث خوبی تو کلاس شد...

استاد می گفت : من چند باری میشه رفتم تخت جمشید و از این عظمت......و فرهنگ از خود بیخود میشم!

واقعا وقتی میبینم سنگهای با این عظمت درحدود 300تن!چگونه جابجا شده!.........باخود میگم این فرهنگ ایران باستان فرهنگ تلاش و پویایی بوده......تمدنی که در تمامی زمینه ها سرآمد بوده ........همچنان که از بقایا و زویای روشن کاملا هویداست........که تونسته در عصر خودش یک تمدن بی بدیل و قدرتمند باشه که قدرتی یارای مقابله با اونو نداشته باشه!

و اما وروداسلام تحریف شده...........فرهنگ و تمدن این ملت به تاراج رفت............و جای اونو فرهنگ تن پروری گل و بلبل و جام می و آب رکن آباد(!)گرفت!!!

اسلامی که بازور سرنیزه عمر و سعد وقاس به این ملت تحمیل شد و نه با دانش و صیانت و مهر و عطوفت علی بن ابیطالب!

و آن طور که میگویند در زمان حمله به ایران ........یا مسلمان شوید یا شمارا می کشیم!

رویه ای که علی (ع) با آن بشدت مخالف بود(.که مسلما اگر خلافت و حکومت حقه ایشان بیشتر در سرنوشت ملت ما قرار میگرفت مسلما حال روز ما بهتر از این می بود!).........................اما خلفای اول چنان این سیاست را در این ملت جاری ساختند که چه چهره ی نامیمونی از اسلام در اذهان این ملت با تاریخچه و تمدن کهن به غلط القا نمودند...............که هنوز که هنوزه داریم درجا می زنیم!!!.......و نگذاشتند اسلام ناب و انسان ساز محمدی را بشناسانند!

2_و امشب شب ضربت خوردن مولا .....مولای رستگاری............

هنوز درمانده ایم در عظمت وجودی ابرمرد تاریخ.........علی(ع):سلطان حق و عدالت.....

و غافل از آن همه...!.و هنوز ظواهر وجودیش را میشناسیم و نه این شخصیت عظیمی که........... زبان قاصر..........و......... چه سود که از قطره ای از این دریای بیکرانش بی نصیب مانده ایم و در این دنیای تباهی و نیرنگ گرفتار............... و در این دنیای هستی ونیستی خود گم شده ایم.................یا علی مددی کن............................

شب نوزدهم رمضان 1426  


<      1   2   3      >


یادداشتهای پیشین

شجاعت
سندروم اردک چیست؟
حرکت رو به جلو
لحظه هایی که میگذرند
سال 95...بدترین سال عمر
خواب بابا
روز تولد
که ده ساله شدم اینجا
سال پر مشغله
مملکت جوگیر!
به آرامی آغاز به مردن می‏کنی! اگر...
عقاب و گردباد
کله داغ!
تغییر!
[عناوین آرشیوشده]


 

:: RSS ::
::ارتباط زنده با نویسندگان ::
::لوگوی هزاردستان::
اسطوره ها - هزاردستان
:: نویسندگان هزاردستان::
اسطوره ها - هزاردستان
مدیر وبلاگ : سینا[171]
نویسندگان وبلاگ :
ققنوس[6]
راز همیشگی[10]

شروع این وبلاگ شهریور ۱۳۸۴ دوران دانشجویی در شهر کویری یزد، یادش بخیر
::فال حافظ::
اول نیت کرده بعد کلیک کنید

::لوگوی دوستان::
      

  
::لینک دوستان::
پردیس
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
بندیر
همسفر مهتاب
شیدایی
سنگ صبور
حسام سرا
نگاهی به زندگی
آبدارچی
به وسعت دنیا

راز سرگذشت من
راز دل
بوی یاس
هواخاه توام جانا
بیا دریا شویم
توکای شهر خاموش
عباس میرزایی
مهندس موبایل
بازی
کجا چرا کجا
سیب
خاطراتچی
یک فنجان چای داغ
یک خراسانی
گالری استاد فرشچیان
بلاگ
قاصدک شیرین
جناب کارگردان
سکوت سرد
مسافر...
لحظه ها خاطره اند
منطقه ی 51
نبض ؛ فتو بلاگ
هفتادو تار
مبلغ دینی
یک خراسانی


::پیوندهای روزانه::
این صدا،همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد ماند! [1575]
درباره کنسرت دختر و پدر: مصاحبه با مژگان شجریان [1903]
دانلود فونت نستعلیق برای ویندوز ایکس پی [257]
دانلود مناجات ربنا و تلاوت قران استاد شجریان [7863]
قطعه فیلمی زیبا از هم آوایی همایون و استاد [886]
بنام پدر [1027]
آهنگ قدیمی عشق پیری شجریان با لهجه مشهدی [3788]
پاسخ شجریان به پرسشهای شما [733]
نه!..اینجا خانه من است! [294]
دست کارگردان 300درد نکند!! [293]
ازدواج یعنی این!! [383]
پخش زنده از حرم امام رضا(ع) [334]
[آرشیو(12)]
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
     
Search Engine Optimization