سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 
 

 

سینا :: 86/12/23:: 11:0 عصر

آرامش وصف ناشدنی که در نوشتن است در چیزِ دیگری نیست...
پس از دو سه هفته و اندی دوباره بازگشته ام البته با یه اتفاق جدید!
اینجا ، این دنیای مجازی رنگ و بوی تازه ای برای من گرفته است....
وبلاگ برگزید و نوشته برگزیده شدن!حالا نه اینکه اصلا این مسئله مهم یا کم اهمیتی باشد نه! مسئله این است که تکلیف مان روشن شده ؛ اصلا ما که هستیم و طرف حسابمان کیست!
چیزی که مصلم است این است که این قضیه بلاگ نویسی ما از عمومیت در امده به یک حالت خاص!!
البته من از همان اول هم بر این عقیده بودم که اینجا مینویسم از برای دلم نه برای اینکه برگزیده یا منتخب شوم!
وبلاگ نوعی دل نوشت است...پس مبنای گزینش اگر به قطع و کل این باشد نباید در نهایت به بیراهه رود!
چه این انتقادی که این سایت بدلیل فضای بیش از حد دینی و مذهبی به سرویس مجازی خاص در امده و چه این یک نوع نگرش خاص و تک بعدی بسیارضربه پذیر است...صرف اینکه یک میزبان باشی و بخواهی مخاطبانی از گروه ها و طیف ها با عقاید گوناگون را داشته باشی ظرافتهای خاصی میطلبد،اینکه الان ما در هزاره سوم میلادی هستیم و قطعا بیان عقاید و انتقال ان ، زبانی نو و به روز می طلبد نه به یک روش از پیش بازنده! حالا فرض بگیرید این انتقال بیان و عقیده ، عقاید دینی و مذهبی ما باشد با زبانی که برای نسل امروز جذاب و قالب پذیر تر باشد...
البته مدیر محترم پارسی بلاگ فردی همراه و آدم باظرفیتی میدانم ...و این دلیل که ایشان گوش شنوایی هستند که میشنوند! در مقایسه با دیگر سایتهای مجازی که نه هویت حقیقی ان مشخص است نه هویت حقوقی، و همه مدیران و صاحبان ان در سایه اند و کمتر پاسخگو مخاطبان!
باری به هر جهت این جا را خانه امن مجازی خود میدانم...


سینا :: 86/6/24:: 8:17 صبح

_اون قدیمترا، ماه رمضون یه صفایی دیگه داشت و هرچند دوران بچگی تیره و تاره ، ولی اینقد یادم میاد ،هفت هشت ساله بودم و ماه رمضون اون موقع تو فصل تابستون بود و هوا گرم و لی سحری های دل انگیزی داشت و من با سر و صدای خونواده بیدار میشدم و هنوز دعای سحری رادیو تو ذهنم میخونه...هیچوقت اون شیرمال هایی که بابا واسه افطار میخرید مزهاش از یادم نمیره..و بعد ترها اون شور وهیجان قبل افطار و ایام شب قدر در مهدیه مشهد...

_رمضان و صدای ربنای استاد دیگر چیز دیگری است و دیگه واسه همه جا افتاده که حتمابا ربنای استاد و اذن موذن زاده به استقبال افطار بروند...مناجات و دعای جاودانه ربنا اثر استاد شجریان و تسلط ایشان در قرائت قران مجید ...همانطوری که خود استاد تعریف کرده اند از شش سالگی به آموزش و تلاوت قران نزد پدر بزرگوارشان مشغول بوده اند ودر دوران نوجوانی در قرائت شهره خاص و عام بوده اند و تسلط ایشان بر قرائت قران که تحت نظر پدربزرگوارشان( که از قاریان بنام آن روزگار بودند) فرا گرفته بودند بر هیچ کس پوشیده نیست.استاد بعد از فوت پدرشان بنا به خواسته آن مرحوم چند نمونه از قرائت های خود را منتشر ساختند که در دو کاست با نامهای بیاد پدر 1و 2 در بازار موجود می باشد، سوره های مبارکه القصص ،فتح،نمل از آیات قرائت شده در این کاست ها می باشند.رَبَّنَا نام مناجاتی است که استاد شجریان در مایه افشاری اجرا کرده اند در این دعا ابتدا ابیاتی زیبا از حضرت مولانا وسپس چهار آیه از قران مجید با نغمه ی ملکوتی استاد خوانده شده است(در قسمت پیوندهای همین وبلاگ میتونید دانلود کنید).


سینا :: 86/6/7:: 1:19 عصر

اعتقاد به مهدویت،اعتقاد به امید است! در این نیرنگ بازار اکنون برای خسته دلان تسکین!

متاسفانه هنوز به طور عمیق فلسفه مهدویت و ظهور منجی در آخر زمان برای اکثر جوانان و افکار تشنه حقیقت، گویا و واضح نیست ، البته این اعتقاد من است، ولی اگر این چنین نیست چرا ما به راهی خطا رفته ایم وبا این همه مشکلات و کاستیها،انحراف عقاید و اندیشه های کاذب،پوچ گرایی و مادی گری، مواجه ایم و یک کشورجهان سومی عقب مانده هستیم!..براستی اینچنین نیست؟


سینا :: 86/6/1:: 5:26 عصر

 

اینجا قلب ایران است؛ قلبی تفتیده و داغ !

قلبی مالامال از قنات وقنوت...

بله ! اینجا کویر است...

کویری که خود سخنها دارد...شگفتیها دارد و راز و رمزی بس شگرف, که از اعماق وجودی این کویر خشکیده ,ژرفای خنکی و سرزندگی موج میزند...

که البته اگر بتوانی آن را با حسی غریب و ناآشنای آشنا لمس ودرک نمایی...

در زیبایی خاصه این ناحیه خشکیده و آفتاب سوز بیش از هر چیز,اُبهت و عظمت آن نمایان است...که حالتی عبرت گونه برای انسانها دارد!

درهر سو از این صحرا که بنگری به ناگاه صدایی میشنوی؛ شاید صدای مردی کهنسال که از عمر او هزاران سال میگذرد و این چنین در ذهن ما تداعی میکند که : همه می آیند و می روند و می سازند و می سوزند و این کویر است که با اقتدار اسطوره ای خود, شکوه و جلال برگرفته از خالق خود را حفظ نموده وهمچنان استوارو پایدار می ایستد.

پیوست 1: برگرفته از دفتر یادداشت مورخ:9/12/83 یزد َ

پیوست 2:این عکس  از داخل اتوبوس مشهد به یزد گرفته شده


سینا :: 86/5/1:: 7:49 صبح

حتی یک احساس کوچک از یک قدرت ماورای بودن..

خدا...

کلمه ای از یک وجود..درنقطه مقابل تباهی پوچی و نیازمندی..

منم..

آن نیازمندی که به تو نیاز دارد..

ای خدای من!


سینا :: 85/3/9:: 12:4 عصر

این کامنتی که دوست خوبم سراب عشق واسم کامنت گذاشته بود به طرز زیبایی احساس لطیفشو بیان کرده بود....

دیر زمانیست که چشمی امتداد نگاهم رو طی نکرده

سالهاست  سرم شانه های مردانه ای را لمس نکرده .. و دستهای نوازشگری موهایم را ..

سینه کسی تکیه گاه هق هق های شبانه ام نبوده . ظلمتم را  سوسوی شمعی شاعرانه روشن نکرده

 بستر خیالم عریان از سایه ی تنومند معشوقه ای .. و دستانم به بدرقه نوازش های هیچ دستی نرفته

حتی تنهائیم را کسی قسمت نکرده در لحظه های حبابی هوس

 شکوه بر لب نبردم . بغض را در گلو شکستم .. حسرت را بلعیدم

و تنهائی را به خلوت شبانه ام بردم

که مغرورانه بگویم من عاری از هر هوای و هوسی هستم

اما ..من هم یک زنم .. زنی از جنس  بلورین احساس .

از دیار شهریار ها تا شبهای هزار و یک شب قصه ها سفر کردم .

تا جلوه عاشقانه ای از بانوئی شرقی را به تصویر کشانم

چه مجنون هائی را که راهی برهوت های بی آب و علف "و  فرهاد ها را تیشه بر دست در سوگ بیستون

نمودم که سلطنت شهرزادی  خویش را ثبت در دفاتر زن بودنم  کنم

اما هنوز تنهاترینم .. هنوز عاشقترین بانوی بی معشوقه این دیارم

هنوز م گیسوانم در سر انگشت باد به رهائی کشیده میشود . نه انگشت های تو .

 


سینا :: 84/12/18:: 11:26 صبح

پا از شهر شیدایی بیرون نگذارم هرگز ای جان تا هستم !

سر از کوی رسوایی بر نگردانم  هرگز   ای دل تا مستم !

قرار بود روز20اسفند(سالروز این جنایت بشری یعنی روز تولد من !!!)... در این وبلاگ 6ماهه رو تخته کنم  ودیگه ننویسم!!! و خیلی با خودم کلنجار رفتم! ولی نمیدونم تو این درد منو میفهمی؟.. که من اینجا هم گمشده خودمو پیدا نکردم...بله خودمو پیدا نکردم... ولی تورو پیدا کردم!!...نمیدونم ..ولی میدونم بعضی وقتا حوصله هیچکس.. حتی منو هم نداری..شایدمن کم ظرفیت اینطور فکر میکنم!.....شایدم رازی تو وجودت هست که من بیخبرم!!..و نمیتونی بیان کنی ولی چه خوب بو د شهامت اینو پیدامیکردی بگی...ولی من از فاصله دور به دوری اعصار تاریخ میخونم که ...شاید منو نخوای واین یه اتوبان یه طرفه اس.......ولی بدون این وبلاگم رنگ بوی تو رو داره بایه اشاره تو بنا شد و با یه اشاره تو ویران خواهد شد...ولی اگه تو اون معمار باشی معمار این دل بی صاحاب اینو بهت میگم:

 خانه دل مارا از کرم عمارت کن !

پیش از این که این خانه رونهد به ویرانی!
 


سینا :: 84/11/15:: 12:4 صبح

انتشار مکرر کاریکاتورها علیه رسول گرامی اسلام یک نشانه است. ترویج‌دهندگان کاریکاتورها، کانون خطر را رسول اسلام می‌دانند. و گرنه چگونه روزنامه‌ای مثل دی‌ولت بارها اقدام به نشر کاریکاتورها می‌کند؟
آنها رسولی را سلب می‌کنند که در قرآنش بیش از خود او درباره‌ی موسی و مسیح سخن گفته شده است. رسولی را هجو می‌کنند و استهزا می‌نمایند که به مسلمانان توصیه کرده است که حتی به بت‌ها بد نگویند. رسولی را دشنام می‌دهند که معجزه‌اش کلمه است. در کتابش چهره‌ی موسی و مسیح و مریم به زیباترین شکل ممکن ترسیم شده است ... این بدگویی‌ها، فرصت دیگری شد که مسلمانان کانون اصلی هویت و قدرت خویش را شناسایی کنند و به روشنی ببینند.
اهانتی که مثل خاک افشاندن به سوی ماه روشن است چه تاثیری خواهد داشت؟
مولوی که در این سال‌های اخیر، اندیشه‌ی او روز به روز در غرب رونق بیشتری می‌گیرد، انگار چنین روزهایی را در افق عالم می‌دیده است:


مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاعنان را از حدیثت دافعم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو


مگر وقتی انقلاب اکتبر در روسیه اتفاق افتاد، مساجد را به اسطبل تبدیل نکردند؟ توانستند نام اسلام را خاموش کنند؟
این اتفاق باعث شده است مسلمانانی که نسبت به اسلام حساسیت نداشتد، شعله‌ای روح آنان را بسوزاند؛ مگر می‌شود به رسول اسلام دشنام داد؟ این تلخی سرانجام شیرینی خواهد داشت؛ توجه بیشتر مسلمانان و مردم جهان به اسلام و درخشش نام و یاد نبی گرامی اسلام.

سیدعطاءالله مهاجرانی

 


سینا :: 84/7/10:: 7:47 صبح

دوستان! فراتر از فرهنگ وبلاگنویسی امروزی..........بیاین.... واقعا یجور دیگه برخورد کنیم ما اگه مطلبی از خودمون میزاریم تووبلاگ ...نشاندهنده عقاید و ظرفیتهای و زوایای پنهان روحی معنوی ماست ..که البته بدین وسیله شاید یه یجور شریک فکری  پیدا کنیم درد همو بفهمیم بداد هم برسیم.............و واقعا راهکاری برای ضفعهای درونی خویش پیش پای هم بگذاریم......البته این مطلب رو بیشتر از شما بخودم میگم.........!!!

بطور مثال عرض میکنم...نیایم از همدیگه رفع تکلیف بکنیم...ونه مثل خاله زنکها!! :

سلام ممنونم بمن سرزدی....

وبلاگ خوبی داری.............

چرا به من سرنزدی..........

.باشه منم بهت سر میزنم...........

.اصلا طرف نمیاد یه بخونه که بابا اصلا من چی نوشتم..........

چی میخوام بگم ............

شما چی فکر میکنی آیا اینجای کارم اشکال داره؟.....

.یا من دارم راه کجی در پیش میگیرم؟....

.ایا حرف به گزافه؟

 آیا دارم مهمل به هم می بافم؟

 آیا دارم چرت و پرت میگم؟

 ....آیا من دارم نفس میکشم؟

 اصلا من زنده ام؟

 یا رفتارم مثل یک موجود زنده هست؟

... با خودش نمیگه بنده خدا جون کنده  مطلبی گذاشته که ما توش درنگ و تامل کنیم)و میخوام بگم بیایم اگه حرفی واسه هم داریم (که حتما داریم)خب بگیم که دردمو جی اصلا بگیم ما چه مرگمونه............

وای که چقدر غر میزنی پسر!!!!!! بسه دیگه !.

 



یادداشتهای پیشین

شجاعت
سندروم اردک چیست؟
حرکت رو به جلو
لحظه هایی که میگذرند
سال 95...بدترین سال عمر
خواب بابا
روز تولد
که ده ساله شدم اینجا
سال پر مشغله
مملکت جوگیر!
به آرامی آغاز به مردن می‏کنی! اگر...
عقاب و گردباد
کله داغ!
تغییر!
[عناوین آرشیوشده]


 

:: RSS ::
::ارتباط زنده با نویسندگان ::
::لوگوی هزاردستان::
بدون شرح - هزاردستان
:: نویسندگان هزاردستان::
بدون شرح - هزاردستان
مدیر وبلاگ : سینا[171]
نویسندگان وبلاگ :
ققنوس[6]
راز همیشگی[10]

شروع این وبلاگ شهریور ۱۳۸۴ دوران دانشجویی در شهر کویری یزد، یادش بخیر
::فال حافظ::
اول نیت کرده بعد کلیک کنید

::لوگوی دوستان::
      

  
::لینک دوستان::
پردیس
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
بندیر
همسفر مهتاب
شیدایی
سنگ صبور
حسام سرا
نگاهی به زندگی
آبدارچی
به وسعت دنیا

راز سرگذشت من
راز دل
بوی یاس
هواخاه توام جانا
بیا دریا شویم
توکای شهر خاموش
عباس میرزایی
مهندس موبایل
بازی
کجا چرا کجا
سیب
خاطراتچی
یک فنجان چای داغ
یک خراسانی
گالری استاد فرشچیان
بلاگ
قاصدک شیرین
جناب کارگردان
سکوت سرد
مسافر...
لحظه ها خاطره اند
منطقه ی 51
نبض ؛ فتو بلاگ
هفتادو تار
مبلغ دینی
یک خراسانی


::پیوندهای روزانه::
این صدا،همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد ماند! [1575]
درباره کنسرت دختر و پدر: مصاحبه با مژگان شجریان [1903]
دانلود فونت نستعلیق برای ویندوز ایکس پی [257]
دانلود مناجات ربنا و تلاوت قران استاد شجریان [7863]
قطعه فیلمی زیبا از هم آوایی همایون و استاد [886]
بنام پدر [1025]
آهنگ قدیمی عشق پیری شجریان با لهجه مشهدی [3785]
پاسخ شجریان به پرسشهای شما [733]
نه!..اینجا خانه من است! [294]
دست کارگردان 300درد نکند!! [293]
ازدواج یعنی این!! [383]
پخش زنده از حرم امام رضا(ع) [334]
[آرشیو(12)]
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
     
Search Engine Optimization