سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 
 

 

سینا :: 87/1/17:: 8:14 عصر

در مواقع و موقیعیتهای مختلف زندگی همیشه یک نگرش مثبت لازم هست تا کارتو به نحوه احسن به سرانجام برسونی ..این نگرش مثبت میتونه از جملات و کلمات روحیه بخش نشات بگیره...امروز قصد دارم بعنوان اولین مطلب سال 87 مجموعه از جملات روحیه بخش و دلنشین تنی چند از بزرگان جهان رو براتون بنویسم و اگه شما جمله جالبی به ذهنتون میرسه در بخش نظرات بنویسید.
›› آنانکه آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می کنند، نمی توانند خود از آن بی بهره باشند. ¤ جمیزباره ¤

›› همیشه می توانی خورشید را در درونت بیابی، کافی ست در تکاپوی یافتنش باشی. ¤ ماکسول ¤

›› اگر پیوسته بکوشی و ایمان داشته باشی، در پایان پیروزی از آن تو خواهد بود. ¤ آن دیویس ¤

›› پیروزمندان، فاتحان لحظه هایند و شکوه لحظه ها را در کام فرصت ها می جویند. ¤ نانسی ¤

›› آینده را بنگر و از گذشته در گذر تا هر آنچه را که میخواهی در نهایت بدست آری. ¤ جونیوان ¤

›› به هر کاری که اراده کنیم، تواناییم. اگرآن گونه که سزاوار است پیگیر آن باشیم. ¤ هلن کلر ¤

›› راه را راهبر خود قرار مده بلکه راهی ناپیموده را آغاز کن و از خود راهی بجای بگذار. ¤ ؟ ¤

›› هرگز امید را از دست مده، آنگاه که چیزی دیگری برای از دست دادن داری. ¤ نانسی ¤

›› مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده شاید تله در یک قدمی تو باشد. ¤ دیاناوست ¤

›› کمیابی در این است که بتوانی زندگی را به شیوه ی خود سپری کنی. ¤ مورلی ¤

›› رها ساز خود را از آنچه مانع میشود آنی بشوی که می خواهی. ¤ ادموند اونیل ¤

›› آن باش که هستی و آن شو که توان بودنت هست. ¤ رابرت لویی استیونسون ¤

›› مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است. ¤ وینست لمباردی ¤

›› همه چیز در آن لحظه به پایان می رسد که قدمهای تو باز ایستد. ¤ نانسی ¤

›› آینده اینجاست، همینجا، هم اکنون، از گذشته ها در گذر. ¤ کتلین ا برین ¤

›› هوسهای ناپایدار را قربانی کن به پای هدفهای بلند. ¤ کارن استیونس ¤

›› فاتحان هرگز به نام نومیدی پای خویش پس نمی کشند. ¤ نانسی ¤

›› اگر آفتاب را به نظاره بنشینی، سایه را نتوانی دید. ¤ هلن کلر ¤

›› اشتباه را محکوم کن نه آنکه اشتباه از او سر زده. ¤ شکسپیر ¤

›› بیش از آنکه برنده باشیم باید بازنده باشیم. ¤ آن دیویس ¤

›› امروز نخستین روز آینده ی توست. ¤ ؟ ¤
             


سینا :: 86/12/21:: 2:34 عصر

 

سلامی بعد از بیست و چند روز اومدم دوباره اینجا بنویسم ، اعضای گروه هم فعلا بی خیالی طی کرده اند!...
امروز من وارد بیست و نه سالگی شدم و یک سال دیگر گذشت...
سالی که برایم به عکس پارسال، بسیار مفید و پربار بود و من بلاخره ‏ مرحله حساس تحصیلی رو هم پشت سرگذاشتم و حالا به دنبال یه موقعیت کاری و شغلی ...
البته این روزها نیز به علت فعالیت در ستاد انتتخاباتی خیلی سرم شلوغه که حتی وقت نمی کنم دومین دات ای ار  این وبلاگو شارژ سالیانه اش را پرداخت کنم که  نتیجه اش اینه که بازدید کننده ام نیز کم شده...
بهر حال این چند خط نشوتم تا کمی از فضای این روز های دور بشم ...
تا بعد!


سینا :: 86/11/26:: 5:25 عصر

                        

در یک شب سرد زمستانی قراری برقرار شد با یک عکاس، نویسنده و یک وبلاگنویس قهار، که عالمی داره واسه خودش...
چیزی که در برخورد اول بیشتر نمود پیدا کرد، سادگی و صمیمیتش بود و اینکه احساس راحتی کردم بعنوان یک همشهری و یک دوست که حدود سه سال ارتباط مجازی باهم داشتیم...
آقای "ح.س" معروف به آلبالو که دیگه الان بدجوری توی نت واسه خودش اسم و رسم به پا کرده...
یک دعوتی آلبالویی!  به صرف یک کاسه سیرابی شیردون! با اسانس سرکه و نمک و یک دنیا حرف گفته و نگفته که هرچند مجال اندک بود اما بعنوان اولین دیدار، شیرین بود و دلچسب...
حرفایی زدیم...
یک درد مشترک بین ما آدمهای مجازی اینکه اگه امثال ما اینجا رو بعنوان حریم و تنهایی و خلوت انتخاب میکنند، قطعا همیشه با مشکلاتی هم دست به گریبان بوده‏اند...
اینکه همه جنبه دنیای مجازی رو ندارند و هستند کسانی در پی سوء استفاده و ...
...با این حال یک مزیتش که بر معایبش میچربه، اینکه فراگیری و ارتباط راحت و بیواسطه است، که البته معایبش هم از همین مزیتش ناشی میشه!
من به عنوان یک مبتندی و کسی مثل آلبالو که در این دنیا و این وادی زندگی میکنه، درباره این قضیه اتفاق نظر داشتیم...
دنیایی آلبایویی از همان ابتدای آشنایی واسم جالب و جذاب به نظر اومد ...
"صادقانه" اولین مطلبی که من از وبلاگ "آلبالو"خوندم و وارد دنیای صمیمانه و پر رمز و رازش شدم...و شدم یکی از خوانندگان پرو پا قرص مطالب دل انگیز با طمع آلبالویی...
البته تو این مدت وبلاگنویسی خودشو بیشتر متنوعتر کرده و بلاگهای "روزهایی به طعم آلوچه"، "سنجاق قفلی"، وبلاگ گروهی"این چند نفر"، "زوم"و...سایت های رسمی و مستقل "یک نفر دات کام"، "هفت روز دات نت" رو میتونید ببینید.

 

 


سینا :: 86/11/23:: 10:11 عصر

چند روز برزخی...این روزها...اعلان نتایج ترم آخر!
پایانامه...
برگه‏های اتمام کارآموزی...
تصویه حساب مالی...
و دست آخر؟

سینا :: 86/11/20:: 10:0 صبح

تو اون دوران، هنرجوی هنرستان بودم، پر شروشور، ناآرام و پراحساس و طغیانگر! که هراز چندگاهی هم مطالبی، بیشتر به عنوان روزنوشت، می‏نوشتم که بیان اون بعد از 10 سال، شاید خالی از لطف نباشد!
این قسمت: قهقهه
امروز روز دیگری است، از روزهای نه چندان سرد پاییز...طی امروز اتفاقات خاصی افتاد...مطابق هر هفته، دوشنبه ها سه زنگ اول مبانی‏کامپیوتر داشتیم‏‏ که البته امکان حذف این درس زیاد است؛ چون پیشنیاز این درس رعایت نشده وبرایمان رعایت نکرده‌اند! وباید بگویم که دیر به ما گوشزد کردند و من و  دو نفر از بچه‏های صنایع شیمیایی باید این درس را از حد انتخاب‏واحد حذف کرده و غصه سه واحد تلف شده در این ترم را بخوریم* که چنین گشت و دنیا بر وفق مراد مانگشت!!
پس از خوردن زنگ سوم!(به صدا در امدن زنگ) منتظر زنگ چهارم برای حضور در کلاس ورزش 5 در حیاط هنرستان حاضر شدیم...
چه زنگی...! چه حالی ...چه اتفاقی..نه آبرویی و نه فوتبالی..! و نه...بگذریم...
دراین زنگ، من به اتفاق وحید، نزدیکترین دوست و همکلاسی‏ام، در یک تیم شش‏نفره شروع به بازی کردیم...در ابتدای بازی با چند شوت و چند پاس! خودمو به ادامه بازی امیدوار کردم! که در یک...! بله در یک درگیری برای زدن توپ، با سر...با زیرکی حریف...محکم به زمین وسط مدرسه خودم!(اصطلاحا این پسره الدنگ زیرمو خالی کرد!) که زمین و زمان در چشم من تیره و تار گشت و یک روز تلخ از دفتر زندگی‏ام در مدرسه رقم خورد...
با این حادثه و اتفاق، شخصیت‏ام در نظر بچه‏های کلاس ورزش 302 ، خرد و مضحک جلوه کرد...و مرا با چند قهقه .... مورد تمسخر قرار دادند... که با این اتفاق همان بهتر که آب بشوم و در زمین فرو بروم...و با وجود اینکه هنوز بچه‏ها مشغول بازی بودند روانه خانه شدم...
بله، ...پس از آمدن به خانه، در صورتیکه دو زنگ بعد از ورزش، درس اصول‏اندازه‏گیری داشتم، نرفتم...به سراغ کمک‏های اولیه رفتم تا خراشهای وارده در منطقه آرنج و مچ دست چپم را مداوا کنم...ولی هنوز که هنوزه، الان که ساعت 6 و 30 دقیقه بعداظهر یا بهتر بگویم با این تاریکی هوا، شب...هنوز دست چپم از کتف تا مچ دستم درد محسوس و رنج‏آوری دارد که احتمال میرود از جا در رفته باشد. 28/7/1376
توضیح *: اون اوایل نظام جدید ما اینهو موش آزمایشگاهی بودیم!! هر روز یه قانون، یک تبصره جدید...آخرشم نفهمیدم با دو ترم مشروطی چطور دیپلم گرفتم!


سینا :: 86/10/19:: 12:42 عصر

                   
نمی‏دونم بلاخره این روزهای آخر چگونه بسر خواهد امد، اما به قول شاعر شکم سیر معاصر: چون میگذرد غمی نیست!
بعد حدود دوماه می بروزم! این مطلب هم  واسه اتمام حجت با خودم و التماس دعای شما...
این بلاگ طی همین دوران تحصیل تو این غربت بنا شد...گذران در این روزگاری که حال و به امید خدا تا سه هفته‏ای دیگر رو به اتمام است.
همیشه مسئله بلاگیدن برایم جذاب بوده و با همه تلخی‏‏ها و شیرینی‏هایش، حتی اکنون که دوستان همگروه جور مرا نیز میکشند...
هدف از ارسال این مطلب در ایام امتحانات، یه جور حداقل تخلیه روحی روانی فشار امتحانات بیش نیست! که البته هم بی تاثیر نیست...باری بهر جهت باز این ایام هم میگذرد و تازه باز در راه دیگری قدم میگذاریم...فصل تلاش و کار و کار و کار...
به امید لحظاتی گرم برای ثانیه‏های سرد زمستانی‏اتان...

التماس دعا،سینا، مدیر گروه هزاردستان


نظر شما()

سینا :: 86/8/11:: 3:58 عصر

قرار بر این شد  در آینده نه چندان دور،  این وبلاگ بصورت گروهی اداره بشه...البته با بچه های فارغ‏التحصیل دوره کارشناسی دانشگاه، و دیگه این وبلاگ از حالت شخصی و انفرادی خارج میشه...


سینا :: 86/8/7:: 12:30 صبح

ما را با مردم چکار؟ مارا با سیاست چه کار است؟ فعلا باید سرمان را مثل کبک درون برف کنیم و لب بدوزیم و هیچ مگوییم! بگذار این چند صباح هم بُگذرد و ما هم خَرمان از پل بگذرد، جاپایمان قرص بشود، انوقت  میرویم در خفا  و سایه! انوقت میاییم داد بیداد میکنم، به همه گیر می‏دهیم، به کس  و ناکس،  به  کوچک و بزرگ، به  دارا و ندار، بگذار این چند صباح بگذارد....چنان پوستی بکنم از دست زمانه و آدم‏های خوب و بدش!
از سیاست بدم  میاید و آدم‏هایش! هرچند شاید به جایی رسیدم این نفرت تبدیل به لذت شود! ان موقع سرم  درد نمی‏کند ولی دستمال می‏بندم! ان موقع وقت، وقتِ آجر کردن نان مردم است! آن موقع من خود  را می‏بینم و دیگر هیچ!
بگذار این چند صباح هم بگذرد...


سینا :: 86/7/28:: 9:20 صبح

این اولین مطلبی که درباره سینما مینویسم، البته نه اینکه زیاد سر در بیارم نه! ولی بعضی چیزها تو بعضی موارد واقعا بدجوری به چشم می‏زنند! و تابلو اند. من البته الان فیلم‏های روز دنیا رو دیده و ندیده که با او موقعه‏ها، یعنی پنجاه شصت سال پیش که مقایسه میکنم، واقعا به این نتجه می‏رسم که فیلم‏هایی که اون موقع ساخته می‏شد بیشتر از فکر و نوآوری و منطق و هنر بهره می برد، نه الان که تکیه بیشتر فیلم‏ها برپایه اکشن و جلوه‏های ویژه است و اساسشون خیال پردازنه و پوچ! اصلا شاید هم زائقه ما آدما فرق کرده نمی‏دونم؟!

دیشب فیلم بسیار زیبایی رو دیدم از آلفرد هیچکاک،شما هم حتما اسم آلفر هیچکاک و زیاد شنیدید،اینکه کارگردان بسیار چیره دستی که از خودش آثار ماندگار زیادی بر جای گذاشت...
نام این فیلم سرگیجه بود که همون پنجاه سال پیش ساخته شده بود به طور کاملا متفاوت یک داستان جنایی رو در قالب یک ماهیت روانی و روان پریشی و بطور کاملا استادانه نشون میداد که البته توضیحات کارشناس برنامه قبل از نمایش فیلم بسیار جالب توجه بود...من که فیلم رو دیدم واقعا تا آخر فیلم گیج می‏زدم! اصلا داستان چیه؟! بعد که آخرای داستان شد، فهمیدم موضوع صدو هشتاد درجه با ذهنیت من متفاوته!
نوع نورپردازی، حرکت دوربین نو قرار گیری اشیا هم واسه خودش کلاس خاصی داشت...البته این فیلمو میگن اوج شاهکار هنری هیچکاک بوده...
خلاصه فیلم از زبان خودم! : مردی متمولی که میخواد زنشو به قتل برسونه، طی یه نقشه شوم زنی دیگه ای رو که اجیر کرده نقش زنش به عنوان یک زن روان پریش معرفی میکنه به یک کارآگاه کارکشته بازنشته که مبتلا به سرگیجه!است، که زنم (البته اون زنی که نقش بازی میکنه) هواشو داشته باش تا خودشو نکشه، طی این داستان این مرد از گیجی کاراگاه که از بلندی سرش گیج میرفته سواستفاده میکنه و ...زنی که نقش زن اصلی بازی میکرده به ظاهر خودشو در حضور کاراگاه گیج، میکشه ولی اما اون مرد، زن واقعی‏اش رو جای زنه که به ظاهر خودکشی کرده، میکشه و وانمود میکنه که خودکشی کرده!!
ای بابا منم گیج شدم! اصلا نفهمیدم چی میگم! حالا اگه دوست داری چیزی از فیلم بفهمید، خودتون برید ببینید، اصلا به من چه!؟


   1   2   3   4      >


یادداشتهای پیشین

شجاعت
سندروم اردک چیست؟
حرکت رو به جلو
لحظه هایی که میگذرند
سال 95...بدترین سال عمر
خواب بابا
روز تولد
که ده ساله شدم اینجا
سال پر مشغله
مملکت جوگیر!
به آرامی آغاز به مردن می‏کنی! اگر...
عقاب و گردباد
کله داغ!
تغییر!
[عناوین آرشیوشده]


 

:: RSS ::
::ارتباط زنده با نویسندگان ::
::لوگوی هزاردستان::
بدون موضوع - هزاردستان
:: نویسندگان هزاردستان::
بدون موضوع - هزاردستان
مدیر وبلاگ : سینا[171]
نویسندگان وبلاگ :
ققنوس[6]
راز همیشگی[10]

شروع این وبلاگ شهریور ۱۳۸۴ دوران دانشجویی در شهر کویری یزد، یادش بخیر
::فال حافظ::
اول نیت کرده بعد کلیک کنید

::لوگوی دوستان::
      

  
::لینک دوستان::
پردیس
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
بندیر
همسفر مهتاب
شیدایی
سنگ صبور
حسام سرا
نگاهی به زندگی
آبدارچی
به وسعت دنیا

راز سرگذشت من
راز دل
بوی یاس
هواخاه توام جانا
بیا دریا شویم
توکای شهر خاموش
عباس میرزایی
مهندس موبایل
بازی
کجا چرا کجا
سیب
خاطراتچی
یک فنجان چای داغ
یک خراسانی
گالری استاد فرشچیان
بلاگ
قاصدک شیرین
جناب کارگردان
سکوت سرد
مسافر...
لحظه ها خاطره اند
منطقه ی 51
نبض ؛ فتو بلاگ
هفتادو تار
مبلغ دینی
یک خراسانی


::پیوندهای روزانه::
این صدا،همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد ماند! [1575]
درباره کنسرت دختر و پدر: مصاحبه با مژگان شجریان [1903]
دانلود فونت نستعلیق برای ویندوز ایکس پی [257]
دانلود مناجات ربنا و تلاوت قران استاد شجریان [7863]
قطعه فیلمی زیبا از هم آوایی همایون و استاد [886]
بنام پدر [1027]
آهنگ قدیمی عشق پیری شجریان با لهجه مشهدی [3788]
پاسخ شجریان به پرسشهای شما [733]
نه!..اینجا خانه من است! [294]
دست کارگردان 300درد نکند!! [293]
ازدواج یعنی این!! [383]
پخش زنده از حرم امام رضا(ع) [334]
[آرشیو(12)]
::اشتراک::
 
::آرشیو::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
     
Search Engine Optimization